گفتگوهای جمهوری اسلامی و ایالات متحده (رهبر نظمِ غربی) آغاز شده است و درنتیجه امیدها و امکانهای سیاست در خاورمیانه و ایران را تغییر داده است. گمانهزنیهای گوناگون با تمرکز بر اظهارات مقامات و اطلاعات افشاشده در اینروزها بر بازارهای مختلف و بر جهتگیریهای سیاسی تأثیر گذاشته است.
پیشبینی از سرانجام این رویارویی مهمترین مسئله سیاسی اینروزهای ایران است. اما مبنای شناسایی وضعیت و یافتن آیندهی احتمالی چیست؟ برخی بر سابقهی گفتگوها و توافق تمرکز کردهاند. برخی بر وضعیت سیاسی و امنیتی کنونی ایران توجه دارند و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی فعال در ایران، درکنار ضربات پیدرپی به جمهوری اسلامی در اینچندسال و وضعیت شکستخوردهش را مبنا قرار میدهند. برخی تمرکز را بر تحولات نظم جهانی و نظم منطقهای قرار دادهاند و ایران را تابعی از خواستها و توافقهای کلان در روند نظم درحالدگرگونی جهانی و منطقهای میبینند. برخی نیز تمرکز را بر تحلیل بازیگران اصلی (حکومت خامنهای، دولت ترامپ و دولت اسرائیل) و بازیگران فرعی (روسیه و چین، کشورهای عربی، ترکیه و اروپا) قرار میدهند و انگیزهها و شخصیتهای آنها را عامل اصلی در تعیین سرانجام اقدامات آغازشده میدانند.
یکم. آیا برجام تکرار میشود؟
از فردای توافق برجام در سال 2015 مجموعهای از ماجراجوییهای جمهوری اسلامی آغاز شد که معنایی جز بیتوجهی به «روح برجام» نداشت. درحالیکه طرفین گفتگوها و توافق نهایی از برجامهای بعدی سخن میگفتند و توافق هستهای را آغازی بر تنشزدایی با کشورهای مختلف و آغاز روند عادیسازی میدانستند، جمهوری اسلامی به رهبری خامنهای پیام روشنی فرستاد که این مسئله را نخواهد پذیرفت. اینپیام برای آگاهان معنایی جز مرگ برجام نداشت.
ظریف که دستاورد بزرگش محدودکردن گفتگو و توافق به مسئله هستهای بود، از دادن امتیازهای هستهای کوتاهی نکرد تا بتواند اجماع و فشار جهانی علیهی جمهوری اسلامی را پایان دهد. سیاستهای خاص دولت اوباما و نگاه متفاوت آنها به نظم جهانی اجازه داده بود که مجموعهای از توجیهگران و لابیگران سیاسی و دانشگاهی فضایی برای ایجاد فرصتی خاص برای جمهوری اسلامی را فراهم آورد.
البته عامل میدانی تأثیرگذاری هم وجود داشت. ظهور داعش و پیشرفتهای آن موجب تغییر نگاه به رویاروییها و دشمنیها در خاورمیانه شده بود. درنهایت تصور غالب این شده بود که فرصتدادن به تهران امکانی جهت ترغیب آنها برای واردکردن آنها در نظم منطقهای و جهانی خواهد بود. برخی همکاریهای محدود پیشین (علیه جهادیها در افغانستان و آنروزها در عراق و سوریه) این موضوع را تقویت میکرد و نفوذکردگان به اتاقهای تصمیمسازی در آمریکا (همان لابیگران و توجیهگران که شاید توسط تیم ظریف هدایت میشدند) را تقویت میکرد.
بههرحال توافق برجام صورت گرفت و همگی از «روح» آن برای یک آغاز تاریخی سخن گفتند. اما سریع همهچیز رنگ باخت. توافقها (آنچه نوشته شده است) هم بدون شمشیر فقط یک تکه کاغذپاره است. اینجا که اصل موضوع حتی بر کاغذها نوشته نشده بود. بنابراین برجام یک توافق تهی شد. بدون آغاز روند عادیسازی و ورود به نظم جهانی، برجام تنها تبدیل به امکانی اقتصادی برای احیای ماجراجوییهای جمهوری اسلامی در خاورمیانه شد. بُرد موشکها افزایش یافت و یکی از بزرگترین دارندگان پهپاد انتحاری (شاید بزرگترین) در جهان شد، گروههای نیابتی محور مقاومت (پراکسیهایش) را تقویت کرد و درنهایت زمینهساز 7 اکتبر شد.
با مرگ داعش، مرگ برجام نیز باید اعلام میشد. همزمانی با تغییر دولت در ایالات متحده موجب شد که خروج از برجام اقدامی جناحی و فردی (توسط ترامپ) دیده شود. اما تردیدی نبود که نگاه و سیاست دولت اوباما شکست خورده بود و حتی دولت دموکرات بعدی نیز مسیری دیگر را آغاز میکرد. پایان برجام با بیتوجهی فوری جمهوری اسلامی (حکومت خامنهای) به روح برجام آغاز شده بود و با مرگ داعش به پایان رسید و مرگ برجام قطعی بود.
تلاشها برای احیای برجام و توجهدادن به روح برجام هم سودی نداشت. 7 اکتبر 2023 نیز ضربهای نهایی بود. اسنپبک (مکانیزم ماشه) برای اروپاییها جایگزین رویارویی و جنگ بود. امکانی که هنوز برای آنها تضمینی برای جلوگیری از هر رویارویی مستقیم و جنگ منطقهای است.. حتی با یک گزارش گنگ و دوپهلو آطانس بینالمللی انرژی اتمی هم در دسترس است. بنابراین فقط مسئله پایاندادن به برجام نیست. گفتگوها و رویاروییای که درنهایت به توافق برجام رسیده بود، اکنون زندهتر و فعالتر از همیشه در خاورمیانه حضور دارد و علیرغم برخی شکستهای محور جمهوری اسلامی، باید تعیین تکلیف شود. سیاستِ مهار غربی علیه جمهوری اسلامی شکست خورده است و با توجه به تغییر میدان و وضعیت بازیگران یا امکانی برای سیاستِ تغییر فراهم میشود یا باید با تشدید سیاست مهار به وضعیت انزوا و محاصره کامل رسید. وضعیتی که نیاز به تضعیف و خلع سلاحهای خاص دارد.
این تصویر و روایت موجب میشود که هر پیشبینیای از آیندهی رویارویی (رویارویی شاید از گفتگو و توافق بهتر انگیزهها را در اینجا نشان دهد) جدید جمهوری اسلامی با ایالات متحده متأثر از فهم سابقهی رویاروییهای گذشته بهویژه برجام باشد. در شرایط کنونی نیز برای گروهی از تحلیلگران مهمترین مسئله همین است که آیا امکان توافقی برای تنشزدایی (در سه موضوع اصلی هستهای موشکی و امنیتی) وجود دارد و آیا میتوان انتظار داشت که درپی اینتوافق به عادیسازی روابط و درنتیجه به عادیشدن حکومت جمهوری اسلامی در منطقه رسید. اگر برای اینامکان تضمینها و نشانههای پذیرش وجود داشته باشد، هر لحظه امکان شکلگیری توافق جدید وجود خواهد داشت.
تجربه برجام چند درس دارد. الف) توافق (فقط) هستهای معنادار نیست و توافق باید دربردارندهی همه اختلافها و نگرانیهای اصلی باشد. ب) توافق محدود و زماندار معنا ندارد و باید توافق بهمعنای حل کامل و همیشگی مسئله باشد. پ) توافق مرحلهای نخواهد بود و مسائل اصلی را به آینده دور موکول نمیکند. البته این به معنای انجام تعهدات در یک روز نیست و ممکن است چندین ماه برنامه اقدامات تعیین شود. ولی مراحل با فاصله زمانی و ارزیابی در موضوعهای اصلی نخواهد داشت. ت) ذینفعان واقعی توافق در متن و نتایج توافق حضور خواهند داشت. کشورهای عربی نقش جدیتری از اروپاییها دارند و ایالات متحده نمایندهی نظم غربی و منافع اسرائیل خواهد بود. روسیه و چین (و شاید ترکیه) هم حاضر خواهند بود. ث) توافق محدودیتهای بیشتر برای جمهوری اسلامی و نظارت و منافع بیشتر برای ایالات متحده خواهد داشت. این حداقل در ظاهر باید برقرار باشد تا خروج ترامپ از توافق و برقراری توافق جدید معنادار باشد. بنابراین توافق فرابرجامی خواهد بود.
دوم. فرار از پیامدهای ورشکستگی و واماندگی پس از دوران سرکشی
مسئله فقط آمارهای اقتصادی فاجعهبار انتهای سال 1403 (2583) نیست. بنیانهای رفاه و رشد اقتصادی در ایران از بین رفته است. بدون سرمایهگذاری جدی (خارجی و داخلی) پیشبینی شرایط کنونی در وضعیت انرژی، آب، راهها و… دور از انتظار نبود. قطعی گاز در سرما و قطعی برق در گرما، برنامه خاموشی فراگیر در کشور، سهمیهبندی برق و سوخت صنایع، نگرانی از تأمین بنزین و گازوئیل خودروها و ناتوانی در تأمین سوخت نیروگاهها هر سال افزایش پیدا میکند. فقط در شرایط ترسالی و بارشهای بیش از نرمال ممکن است که نگرانی از بیآبی وجود نداشته باشد. هنوز بسیاری از مناطق کلانشهرهای کشور نیز در تمام طول سال با افت فشار آب روبروند و کمآبی در فصل گرم و جیرهبندی آب به همین آب کمکیفیتشدهی شرب و بهداشت رسیده است. وضعیت راهها و زیرساختهای سفر و ترابریِ زمینی، ریلی، دریایی و هوایی کشور هم رو به فاجعه است. ظرفیتهای پیشین نیز بهعلت ستیز با جهان بیمصرف مانده و بهعلت ناشایستگی حکومت و نگهداری نامناسب رو به خرابی و فرسودگی گذاشته است. هوای قابل تنفس هم که چند ساعتی در روزهای با وزش باد مناسب ممکن است. مسکن و اشتغال هم علیرغم دادههای نسنجیده و نادقیق خوشبینانه، وضعیت خوبی ندارد. بحران صندوقهای مالی و بازنشستگی تشدید شده است و با توجه به چند دهه تورم دورقمی و مزمن، نگرانیها نسبت به تأمین حداقل معیشت را بیشتر کرده است. شاید برای کسی تردید باقی نمانده است که حکومت ورشکسته شده است و مدتهاست که با نگاه خاصش به مالکیت همه داشتههای مردم و ایران و همچنین فروش سرمایههای ملی و دستکردن در جیب مردم بهنام انواع مالیات، امور میگذراند.
بر شمار ناراضیها و شدت نارضایتیها افزوده شده است و بهروشنی میتوان ریزشها و خیزشهای اقشار و گروههای مردم را دید. تصور از بیآیندگی در کشور، همزمان مهاجرت (فرار از کشور)، خودکشی (فرار از اینزندگی) و بزهکاری (فرار از اخلاقیودن و شریفزیستن) را افزایش داده است. جامعه دچار التهاب و ناامنی است و بسیاری از ارزشهای پیشین دچار چالش جدی شده است. خشم و بیزاری فزاینده در جامعه زودبهزود نمود مییابد و در یک دهه اخیر در سه اعتراض سراسری و چندین اعتراض جدی منطقهای و نمادین و هزاران اعتراض کوچک و موردی نمایان شده است. شکستهای پیدرپی سیاستها و کارگزاران گوناگون تردیدی درباره شکست و زوال در درون سیستم باقی نگذشته است.
نظم سیاسی، نظم اجتماعی و نظم اقتصادی (اگر بتوان به آنها نظم گفت)، شکست خورده است و با یک حکومت ورشکسته و وامانده روبرویم. حکومتی که امروز نتیجهی سالها سرکشی و ستیزهجوییاش علیهی غرب، علیه دولتها و کشورهای همسایه و بیش از همه علیه مردم خودش را شاهد است. حتی با تکیه به انباشتهای از ظرفیتهای توسعهای از دولت مدرن پهلوی و با برخورداری از سرمایههای بزرگ ملی و توان انسانی و جایگاه سرزمینی ایران هم نمیتوان همیشه به این ستیز و سرکشی ادامه داد. امروز و در این شرایط جمهوری اسلامی به بنبست راه طیشدهاش رسیده است. راهی که اگر نیک بنگرد میتواند چاهبودن، بیراهبودن و گمراهبودنش را به آشکاری ببیند.
این تصویر برای بسیاری از تحلیلگران نظارهگر بر رویارویی جدید ایالات متحده و جمهوری اسلامی تعیینکننده اصلی پیشبینی از آیندهی گفتگوها و توافق است. جمهوری اسلامی شکست خورده است. نه فقط در برابر دیگران، که در درون خود شکسته است. الگوی اقتصادی، آموزشی، رسانهای و تبلیغاتی، بهداشت و سلامت عمومی، تأمین حداقلهای زندگی و کنترلی و سرکوبگرانهاش شکست خورده است. چیزی برای افتخار ندارد. اگر به چیزی هم مباهات کند، چند روز بعد به پوچبودن آنها میرسد. به همپیمانان مسلح، موشکها و هستهایاش که نمیتواند افتخار کند. آنها سالهاست که برای دودشدن و نابودشدن دربرابر دیدهها نشانده شده است. برای همین تردیدی نیست که این فرصت برای گفتگو و توافق یک زمین بازی متفاوت از گذشته است. زمینی که برای پذیرش واقعیت و تندادن به اینواقعیتها فراهم شده است. شاید آخرین باری که آنها بتوانند تسلیم شوند. چون ممکن است که دیگر فرصت تسلیمشدن هم نداشته باشند.
سوم. نظم جهانی و نظم منطقهای به کدام سو میکشاند؟
نظم جهانی در بحران است. چند سالی است که نهادهای بینالمللی و در راس آنها شورای امنیت کارکردهای همیشگیاش را از دست داده است. مناسبات سیاسی و اقتصادی جهان نیز با تغییرات در نظام سرمایه و زیرروشدن تکنولوژیها، تغییر کرده است. گویا ما در جهان دیگری زندگی میکنیم. جهانی که از دوقطبی جنگ سرد زود عبور کرد و در سالهای یکهسالاری نظامی آمریکا تا 20 سال پس از فروپاشی شوروی نیز نماند و وارد دورانی از سردرگمی و آشفتگی شده است. بحرانی که در زوال اروپا، کمرنگی نهادهای پولی و بانکی جهانی، جنگ روسیه علیه اوکراین، مسلحشدن شرق و جنوبشرقی آسیا، بیتوجهی به میلیونها کشته جنگهای آفریقایی در 10 سال اخیر و بیسامانی طولانی خاورمیانه دیده میشود. اما گویا از فوریه 2022 تا اکتبر 2023 از شرق اروپا تا اسرائیل تحولاتی برای دگرگونکردن ذهنها رخ داده است. تحولات مالی و تکنولوژی هم تشدیدکننده بوده است. نظم جدیدی در حال ظهور است.
برای جمهوی اسلامی نیز شکست امنیتی در خاورمیانه کوچک نبوده است. افسانههایی که از پاسخ حزبالله در رسانهها و محافل پژوهشی و دانشگاهی (چپگرایانه) ساخته شده بود، در چند روز پس از عملیات پیجر از بین رفت. فاجعه انسانی 7 اکتبر در اسرائیل با پاسخی شدید و کوبنده که برای فاجعهساختن در غزه بود، خاورمیانه را تغییر داد. «پیمان ابراهیم»ِ رهاشده در منازعات و تحولات منطقهای امروز یک حسرت بزرگ است. اسرائیل به شکست حماس راضی نیست و درپی نابودی و محوکردن آن است. پس از انفجار پیجرها چیزی از حزبالله نماند. مرگ نصرالله پایان 20 سال قدرت حزبالله در لبنان بود. شکستهای جمهوری اسلامی و زمینگیری حزبالله پیامدهایش را زود به سوریه کشاند. سوریهی سرسخت و سرکوبگر، توان ماندن نداشت. در عراق هم همهچیز تغییر کرده است و دیگر خطر داعشی نیست که (متأثر از پروپاگاندا) خاطره سلیمانی و مهندس را عزیز بدارد. سرمایههای سرازیرشده به سوی عراق منطق و قاعدههایی را با خودش به عراق آورده است. عراقیها از 4 دهه بیچارگی و فلاکت خسته شدهاند. حشد شعبی یادگار روزهای سیاه است. هر سلاح و هر گروه مسلحی نشانهای از روزهای سیاه و سرخ گذشته است.
اسرائیل همچون یک قدرت منطقهای عمل میکند. عربستان سعودی هم با ظرفیتهای متفاوتی توان تثبیت بهعنوان قدرت منطقهای را دارد. ترکیه نیز که برای جانماندن از این وضعیت پیروزی بزرگش را در سوریه نمایش داد. جمهوری اسلامی در ستیزهجویی بیجهت چندین دههایاش دشمنان زیاد دارد. مدتهاست که نفوذ اطلاعاتی اسرائیل و دیگر دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشورهای منطقه (امارات متحده، عربستان، ترکیه، قطر، آذربایجان) را در مسائل مختلف در ایران میتوان فهمید (یا دید). نارضایتیها و ناترازیها زمین بازی رقابتهای دشمنانه شده است.
درعمل نیز جمهوری اسلامی توان مقابله ندارد. عملیات «روزهای پاسخ» به شبهای انتظار «وعده صادق» پایان داد. واقعیتها خودشان سخن میگویند. وقتی نیروی هوایی و نیروی دریایی وجود ندارد و نیروی پدافندی هم ضعیف و شکننده است، با چند موشک ناهدفمند و پهپاد انتحاری و بهپشتوانه انبوه نیروی زمینیای که به کار نمیآید، نمیتوان کاری کرد. تهدید کشورهای همسایه (عربی) به آتشافروزی در منطقه نیز تا جایی کار میکند و از یک نقطه به بعد علیهی بازدارنگی خواهد بود و یک ائتلاف و توافق عمومی برای ازبینبردن این تهدید است. توان نابرابر و تهدید نابرابر اسرائیل و جمهوری اسلامی در سالهای گذشته و بهویژه در چند ماه گذشته همیشه موجب طرح این مسئله بوده است که درصورت حمله به بنیادهای هستهای و موشکی، جمهوری اسلامی موشکهایش را علیه همه منطقه به کار میگیرد. اگر قرار است جمهوری اسلامی در آتش بسوزد و آیندهای نداشته باشد، همه منطقه در آتش میسوزد و آینده ندارد. چیزی که برای اهداف عربی خیلی آزاردهنده است. البته جمهوری اسلامی همپیمانی با ایالات متحده و وجود پایگاههای نظامی غربی را بهعلاوه احتمال استفاده از حریم هوایی برای حمله به خودش بهانهی این جنگافروزی و تهدید میداند. چیزی که در آرایش جنگی اخیر (اقدام از دیگو گارسیا و ناوهای مستقر در دریای آزاد) ملاحظه شده است. باوجوداین هنوز هیچ کشور عربیای (با همه گفتگوها و گاه تضمینها) از برافروزی جنگ (ولو در حملات هدفمند) استقبال نمیکند.
اما این وضعیت موجب نمیشود که منطق حاکم بر شکلگیری نظم جدید در خاورمیانه را نادیده گرفت. خاورمیانه جدید بهسختی توانسته از جنگها و نزاعهای دینی فاصله بگیرد. گروههای جهادی و ارادههای دولتی برای حمایت از گروههای مسلح باید در کل خاورمیانه برچیده شود. در سوریه روند طولانیتر خواهد بود. اما در فلسطین، لبنان، ترکیه و عراق روند شتابانی وجود خواهد داشت. حتی اگر خبری از پیمان ابراهیم (یا تغییرات جدی جهت ایجاد زمینه برای پیمان کورش) هم فراهم نشود، منطقه به شرایط غیرمسلح و غیرجنگی خواهد رفت. برای این هدف باید جمهوری اسلامی در بنیادهایش تغییر کند. تغییر نظام، تغییر رفتار بنیادین یا تغییر در شرایط مهار و بازدارندگیای که جمهوری اسلامی منزوی و بیدندان ایجاد کند.
البته شرایط تحولات نظم جهانی مانند تحولات نظم منطقهای یکسویه و روشن نیست. ایالات متحده بهعنوان تنها قدرت جهانی کنونی، چین بهعنوان تنها مدعی جدی ظهور یک قدرت جهانی جدید و قدرتهای منطقهای جدی مانند روسیه، اروپاییها و قدرتهای کوچکتری چون هند و پیمانهای منطقهای، امنیتی و اقتصادی درپی تغییر در نظم پیشین جهانیاند. وضعیت جنگ در اوکراین و رقابتهای اقتصادی و تکنولوژیک جدی با چین مهمترین مسائل خواهد بود. تحولات تکنولوژی در آینده آنقدر زیاد است که شاید در نظم جدید جهانی مفهومی چون ژئوتکنیک هم ظهور بیابد.
اثر ترامپ بر این وضعیت هنوز ناروشن است. سرانجام جنگ اوکراین و تهدید روسیه علیه مناطق مجاورش میتواند بر سیاستها درباره جمهوری اسلامی و سرانجام برنامه هستهای و موشکی آن اثر بگذارد. روابط دوستانه کنونی با بازیگران خاورمیانه و دشمنیها و رقابتهای پیچیده جهانی تأثیرگذار خواهد بود. روندهای سرمایه در جهان و تحولات فوقالعاده تکنولوژی (خاص) هم تأثیرات زیادی خواهد داشت. اما شاید همچنان باید بر تعیین تکلیف جنگ روسیه علیه اوکراین و پیامدهای رویارویی چین با ایالات متحده تمرکز کرد و پیامدهای آن را بر سرنوشت گفتگوهای ایالات متحده و جمهوری اسلامی پیگیری کرد. جمهوری اسلامی یک همپیمان عادی برای روسیه و چین نیست. برایهمین میانجیگری و مصلحتسنجی مسکو و پکن در اینوضعیت اهمیت زیادی خواهد داشت. البته آنها به نگرانیهای عربی (و حتی ترکیه) هم اهمیت میدهند.
چهارم. افراد مؤثر و تأثیر بازیگران اصلی بر آینده رویارویی و تغییر
بیتردید مؤثرترین فرد در نتیجه نهایی گفتگوهای جمهوری اسلامی و ایالات متحده، علی خامنهای است. بیشتر دوران 38 ساله رهبری خامنهای همزمان با 23 سال پروندهی هستهای و پیامدهای فاجعهبار آن برای مردم ایران بوده است. اثر مستقیم ماجراجویی هستهای آنقدر زیاد است که نیازی به توجه به عدم نفع و جاماندگی از توسعه نیست. بخشهای دیگر میراث دوران رهبری او همچون محور مقاومت در خاورمیانه، برنامه موشکی و گفتمان غربستیزیِ سرسختانه نیز پیامدهای فاجعه بار داشته است. اما هیچیک بهاندازهی هستهای تبدیل به موضوع عمومی و روزمره زندگی مردم نشده است. عقبنشینی از این مسیر برای خامنهای بسیار سخت خواهد بود.
گرچه مسئلههایی چون هستهای، موشکی و سیاست منطقهای در حوزهی سیاستگذاری کشورها قرار میگیرد و ماهیت و اساس نظام سیاسی را درگیر نمیکند. ولی در دوران جمهوری اسلامی نظام مساوی رهبر (ولی فقیه) است. با توجه با مبنای مشروعیت نظام جمهوری اسلامی که الهی (اراده یا موهبت الهی) و فراانسانی (نایب امام زمان) است، باورمندانش انتظار دارند که سیاستهای کلان رهبری، خطای بزرگ و موجب خسارتها و زیانهای بزرگ (از نظر حامیان و باورمندان) نشود. بخشهایی که مواجهه عقلانی (و حتی شبهعقلانی/نیمهعقلانی) با سیاستگذاری، مشروعیت نظام سیاسی و استمرار/حفظ نظام دارند، خواهان عبور از میراث خامنهایاند. در شرایط کنونی بهنظر میرسد که علاوه بر دولت اصلاحطلبان، اکثریت مجلس به رهبری قالیباف و حتی بخشی از هسته سخت قدرت به رهبری اژهای رئیس قوه قضائیه با عبور از میراث خامنهای موافقند (گرچه مشابه دوران استالین تا زمانی که نمرده بود کسی از رهبران حزبی در خلوتش هم به پس از استالین و عبور از او فکر نمیکرد؛ در اینجا فقط از آن سخنی گفته نمیشود). مهمترین شورای تصمیمگیری پس از رهبری که روسای قوای سهگانه است، حامی موفقیت توافق با ایالات متحده است. بخشهایی از نظامیها (احتمالاً به رهبری باقری فرمانده ستاد مشترک) و بیشتر گروههای (رسمی و غیررسمی) صاحب سرمایههای رانتی نیز با این مسیر موافقت دارند. گرچه تحریم و شرایط بسته به ثروتاندوزی و برخورداری آنها کمک کرده است، اما تداوم ستیز بهسوی جنگ و انزوا را نمیپسندند.
بنابراین در شرایط کنونی فقط شخص رهبری تنها مدافع میراث خودش است و درصورت پایاندادن به سیاست هستهای ماجراجویانه (و احتمالاً تغییر در سیاستهای موشکی و منطقهای) دچار بحران معنا شود. آن کلانروایت فراعقلانی امتحان الهی-امداد الهی به بنبست میرسد. امکان طرح پرسشهای جدی درباره این 23 سال (بحران هستهای) مطرح میشود و نمیتوان بهراحتی از آن گذشت. احتمال نیاز به برخورد و سرکوب بخشی از طرفداران سرسخت وجود دارد. توزیع رانت معنادار پس از گشایشها تا اندازهای میتواند این مسئله را برای هواداران و باورمندان جبران کند. اما خامنهای نمیتواند از این ماجرا سر بلند کند. یعنی برای او معنایی جز این نداشته است که برای حفظ نظام علیه اصل نظام (خودش) اقدام شده است. چیزی که بحران معنا و ماهیت ایجاد میکند. سرافکندگیای که اصطلاحاً میتوان گفت درپی آن حناق و دقکردن میآید. اگر به کودتا و منزویکردنِ ساختاری منجر نشود. برایهمین در شرایط کنونی در تحلیل بازیگران ابتدا باید به تحلیل وضعیت خامنهای و بهعبارتی امکانهای تداوم رهبری خامنهای (حکومت ولایی خامنهای) توجه کرد. بهویژه پس از مرگ رئیسی که موقعیتی ممتاز یافته بود، نگاهها در راس قدرت تغییر کرده است و دچاز دلهرهها و ابهامهایی شده است.
دومینبازیگر مهم در این میدان شخص ترامپ (و دولت ترامپ) است. ترامپ در آستانهی دورانی از گذار در نظم جهانی با ادعاهای بزرگ و سیاستهایی متفاوت، بازگشتی پرهیاهو و ویژه به سیاست داشته است. در ماههای نخستین استقرارش در کاخ سفید ایدههایی ویژه را مطرح کرده است که بهکلی میتواند جهان را دگرگون کند. بیشتر این ایدهها درعمل پیشرفتی نداشته است. اگرچه خود این ایدهها مسیرهای جدیدی را در جهان گشوده است که تا اینجا نیز میتوان گفت که راه دگرگونی جهان باز شده است و ضرورتهای تغییر بهزودی خودش را نشان میدهد؛ چه ترامپ و دولتش به اهدافشان برسند و چه نرسند. اما از نظر روانی بحران دستاورد در این روزها بر شخص ترامپ تأثیر زیادی خواهد داشت و یافتن اولین و سریعترین موضوع برای رسیدن به هدف و نمایش جهانی، عرضهکردن به هواداران و رویارویی با مخالفانش میتواند اهمیت زیادی داشته باشد.
ترامپ از برجام خارج شده است و فشار حداکثریاش را مانعی از سیاستهای خطرناک و تهدیدآمیز جمهوری اسلامی میداند. برجام را بدترین توافق تاریخ نامیده و معتقد است که باید کل تهدید جمهوری اسلامی را از بین ببرد. بنابراین توافق جدید نمیتواند مشابه برجام باشد. هر توافقی که رنگ و بوی برجام داشته باشد، زمینهی حمله به او و تمسخرش خواهد شد. بهویژه که شرایط جمهوری اسلامی و خاورمیانه هم تغییر کرده است. مسئلهی سود اقتصادی از برجام هم یک حاشیه است. اصل موضوع، مسئله امنیتی و (حداقل) تغییر رفتار جمهوری اسلامی خواهد بود. دولت ترامپ هم توسط دو گروه اصلی که هر دو فقط در روش برای رویارویی جدی با جمهوری اسلامی اختلاف دارند، شکل گرفته است. آنها در خاورمیانه جدید جمهوری اسلامی پیشین را نمیپسندند و شرایط را بسیار آماده میبینند تا تغییراتی ایجاد کنند. بنابراین مسئله توافق جدید برای آنها سخت خواهد بود. بازگشت به سیاست کیسینجری قدرتهای منطقهایِ همپیمان هم ضرورتهای توجه به خواست و سیاستهای آنها را بیشتر میکند. دکترین صلح از طریق قدرت، هم که یک اصل اساسی است.
بازیگر دیگر تأثیرگذار در شرایط کنونی دولت اسرائیل است. دولتی که سیاستش درباره جمهوری اسلامی تفاوتی با احزاب و گروههای رقیبش ندارد و همه در اسرائیل اینروزها را بهترین شرایط برای ضربه به جمهوری اسلامی میبینند و برای حمله به تأسیسات هستهای و نظامی نیازی به توجیه و مقدمهچینی نمیبینند. درمجموع دیگران نتانیاهو را برای تأخیر در همه به جمهوری اسلامی بازخواست میکنند. شرایط جنگی و ضربات پیدرپی به محور مقاومت آنها را مصممتر کرده است. اقدامات زیادی برای شناسایی و آمادگی انجام داده است. مشکلاتی که برای حمله دارد، با مشارکت و کمک ایالات متحده برطرف میشود. استفاده از آسمان کشورهای همسایه نیز میتواند به شکلی باشد که شرایط جنگی ایجاد نکند. آسمان سوریه باز شده است. عراق در میان رقبا و دشمنان جمهوری اسلامی نیست. خطر حملات موشکی جمهوری اسلامی آنقدر برایش سنگین نیست. با همکاری همپیمانان غربی میتواند بیشترین شمار از موشکها را ردیابی و منهدم کند. حداقل از مکانهای مسکونی دفاع کند. شمار موشکهای بالستیک (خروج از جو) جمهوری اسلامی نیز 1500 فروند است. موشکهای هایپرسونیک و پهپاد انتحاری در شرایط کنونی خطر بزرگی نیست. تهدید از سوی همپیمانان جمهوری اسلامی (پراکسیها) فقط در یمن و عراق باقی مانده است که احتمال آنها نیز خیلی کم است. بنابراین توافق باید برای اسرائیل هم معنادار باشد تا از ایدهها و برنامههایش عقب بنشیند.
اما سایر بازیگرانی نیز در این میدان حضور دارند که میتوانند اهمیت داشته باشند. کشورهای عربی و در راس آنها عربستان بهعنوان یکی از مدعیان اصلی قدرت منطقهای در خاورمیانه از ادامه وضعیت جنگی در منطقه ناراضیاند. بهویژه که تهدید اصلی جمهوری اسلامی در برابر حمله به تأسیساتش همیشه به آتشکشیدن منطقه و اقدام علیه آنها است. این مسئله بهویژه درکنار خطر دومی که جمهوری اسلامی پس از هدفگرفتهشدن توسط ایالات متحده و اسرائیل ایجاد میشود، اهمیت دارد. خطر دوم جمهوری اسلامی برای جهان و بهویژه منطقه (کشورهای عربی و دیگران) در صورت حمله کوبنده به خودش، حمایت از تروریست در اشکال و ویژگیهای جدید خواهد بود. مسئلهای که تا اندازهای دور از واقعیت هم نخواهد بود. منزویسازی و شکست بزرگ جمهوری اسلامی اگر به تغییر نظام منجر نشود، ممکن است دورهای از ترویج انواع تروریسم را در مناطق نزدیک و دور درپی بیاورد. موضوعی که نمیتوان آن را نادیده گرفت. آن هم در آستانه تغییر در نظم جهانی و نظم منطقهای مهمتر خواهد بود. البته در کشورهای عربی هم تحرکات زیادی میبینیم و نقشهای مختلف امارات متحده عربی، عمان و قطر را باید در کنار عربستان شناسایی و پیشبینی کرد.
بازیگر دیگری که میتواند بازیگر کلیدی و مهمی شود، روسیه است. روسیه پس از فروپاشی شوروی در سودای قدرت جهانی پیشین کوششهایی داشته است. اما در شرایط کنونی فقط یک قدرت منطقهای جدی با همپیمانان پراکنده در جهان است. که جمهوری اسلامی را برای خودش در شرایط کنونی خاورمیانه یک غنیمت و امتیاز میبیند. شرایط جنگیاش و وضعیت نگرانکننده در اوکراین میتواند با انگیزههای مختلف اهمیت هر سناریو و تغییری را در توافق جمهوری اسلامی با ایالات متحده برانگیزاند. اروپاییها و کشورهای خاورمیانه نیز نسبت به رفتار روسیه درباره جمهوری اسلامی بسیار حساساند. روسیه انگیزهها و اهداف مختلفی را میتواند در مورد جمهوری اسلامی پیگیری کند. برجستهسازی نقشش در حل مسائل امنیتی جهان، تعامل سازنده با ایالات متحده در خاورمیانه برای تنشزدایی و تسهیل توافق در اوکراین، استفاده از چالشهای جدید جهانی برای کمکردن تمرکز از جنگ در اوکراین، همراهی با خواست کشورهای خاورمیانه برای دریافت امتیاز جهت خروج از تنگنای کنونیش، زمینهای برای همکاری با چین و برنامه مشترک با چین برای مقاومت و رویارویی در برابر ایالات متحده، توافق با ایالات متحده برای تضعیف چین با تغییر در شرایط بازارهای انرژی و تجاری جهان یا موضوع حمایت معنادار از همپیمانان وفادار و همراه در شرایط سخت از این موارد است که هر یک جهتگیری خاص خودش را دارد. بازیگران دیگر مانند اروپاییها، چین و ترکیه نیز در شرایط کنونی بر توافق جمهوری اسلامی و ایالات متحده تأثیر میگذارند که میتوان انگیزهها و اهداف آنها را به روشنی در تحولات نظم جهانی و نظم منطقهای و همچنین تحولات اقتصادی پیگیری کرد. البته نقشآفرینی مثبت برای هر کشوری امتیاز بزرگی است.
پنجم. نجاتی در کار نیست؛ معنای هر توافقی، پایان جمهوری اسلامیِ موجود است.
شناسایی سناریوهایی از آینده در این شرایط آسان نخواهد بود. بهویژه که در چند هفته اخیر گرایش شدیدی نسبت به پنهانکاری وجود داشته است. البته بخشی از این پنهانکاری مبتنی بر تحلیلی کلان از ساختار قدرت در جمهوری اسلامی است. چنانکه اسرائیل پس از عملیات روزهای پاسخ سکوت کرد و کوششی برای ایجاد یک کمپین تحقیر علیه جمهوری اسلامی برای ادامه درگیری مستقیم نظامی نداشت و ابعاد هدفمند و جدی آن عملیات نظامی را نشان نداد و همان موجب شد که کنترل جمهوری اسلامی آسانتر شود. در شرایط کنونی نیز بهنظر میرسد که پنهانکاریها برای بیاطلاعی اسرائیل، روسیه، اروپاییها و دیگران از شرایط رویارویی و توافق نیست. بلکه تنها امکانی برای جمهوری اسلامی برای متقاعدکردن آنها به «تسلیم» است.
اگر توافق فراتر از برجام، هدفگذاری امنیت منطقهای و رضایت ترامپ و اسرائیل را در آنسو و اجازه برای حفظ آبرویی برای جمهوری اسلامی را در اینسو بهعنوان اصول در نظر بگیریم، چند سناریو را میتوان محتمل دانست. این سناریوها باید دربردارنده لحظاتی برای فرار از توافق در نگاه تقدیری (امتحان الهی-امداد الهی) جمهوری اسلامی و شکست توافق هم باشد.
سناریو اول (محتملترین) – توافق براساس روح برجام برای تنشزدایی ایران با ایالات متحده و پذیرش (بهطورکلی) نظم منطقهای و جهانی از سوی ایران با وجود برخی رفتارهای بیرون از قاعدههای مرسوم و تغییرات کم در همپیمانیها و سیاستهای کلی. در این سناریو تنها مانع در طرف ایرانی خامنهای خواهد بد که با توجه به نگرانیها از برنامههای براندازی و تنهایی (انزوای بزرگ) جمهوری اسلامی ممکن است تن به این موضوع دهد و در فردای این تسلیم یا تن به کنارگیری یا مرگ دهد یا اینکه با آنچه که امداد الهی مینامد، در اولین فرصت سر ناسازگاری و پیمانشکنی پیش گیرد. شرایط نیروهای سیاسی حاکم در ایران احتمال این تسلیم را فراهم میکند. چون آنها میتوانند دیر یا زود قربانی مسیر سراسر خطای ماجراجویی هستهای را به جامعهای دگرگونشده معرفی کنند. پیشنهاد برنامه غنیسازی در کنسرسیوم ایرانی-عربی-غربی (برنامه هستهای ایران، سرمایه عربی و نظارت غربی در یک جزیره یا منطقه نظارتپذیر جهت بهرهبرداری مشترک) میتواند برای حفظ آبرو در «آینده» وعده داده شود. رسیدن به یک وضعیت نیمهعادی در کشور در این سناریو چند ساله خواهد بود و بازگشت سرمایه نیز با تأخیر خواهد بود.
سناریو دوم – اتلاف وقت بهنام توافق موقت و بنبست سیاسی در گفتگوها و فعالشدن اسنپبک (مکانیزم ماشه). در این سناریو پس از پذیرش چارچوب کلی، جمهوری اسلامی چند موضوع و نکته را محل اختلاف بنیادین نگه میدرد و کوشش میکند تا با گفتگوهای جدی و همدلانه با 3 کشور اروپایی و روسیه و چین امکانی برای جلوگیری از فعالسازی اسنپبک را در روزهای پس از گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی در اواسط خرداد تا انتهای مهرماه فراهم آورد. اما شکستخوردن این روند و آشکارشدن این بازی موجب بنبست و مشکل خواهد شد و اروپاییها با حمایت کشورهای روسیه، چین و کشورهای عربی درپی متقاعدسازی (و حتی امتیازدهی) اسرائیل و ایالات متحده با اسنپبک برای جلوگیری از جنگ خواهند رفت. رقابتها با ایدههای ترامپ و امکانهای فراوان برای امتیازدهی در شرایط کنونی در جهانی از مسائل و مشکلات، مهیاکننده این سناریو خواهد بود.
سناریو سوم – حمله به تأسیسات هستهای و برخی مراکز نظامی در شرایطی که تجهیز لازم در منطقه فراهم شده است و پدافند و پاسخ نظامی معنادار وجود ندارد. این سناریو میتواند در یک ماه دیگر با توجه به تأکید و عجله اسرائیل فعال شود یا پس از آشکارشدن یک دورهای از وقت خریدن (اتلاف وقت) جمهوری اسلامی در تابستان رخ دهد. در شرایطی که اروپاییها و روسیه و چین همراهی لازم را با ایالات متحده و اسرائیل برای نتیجهگیری یا کوشش با امتیازدهی با اسنپبک ندارند. این حمله توجه زیادی به وجود آلترناتیو جدی برای تغییر نظام در ایران یا ایجاد مجموعهی گستردهای از بحرانها و اعتراضات در داخل ایران خواهد داشت. همچنین این سناریو با توجه به کمپین تحقیر غربی علیه جمهوری اسلامی و نوع پاسخ جمهوری اسلامی میتواند به مرحلهی جنگی شدیدتر برای هدفگیری تأسیسات نفت و گاز جمهوری اسلامی برای زمینگیری کامل جمهوری اسلامی برود و اتفاقی مشابه عملیات طوفان صحرا (حمله به عراق در 1991) شود یا تنها به اشکال دیگری از بحران زنده و انزوای بیشتر برای توافق و حل مسئله در شرایط جدید منجر شود. برخی معتقدند که با نبود تأسیسات هستهای و بحران بیشتر جمهوری اسلامی راحتتر به تواق تن میدهد.
سناریوهای دیگری در این شرایط نمیتوان متصور بود. سناریوی درگیری بیشتر میتواند در ادامه سناریو سوم باشد و نیازی به طرح ندارد. با توجه به شرایط در ویژگیها و شرایط این سناریوها تغییراتی صورت خواهد گرفت. تغییر در وضعیت جهانی ممکن است در آینده (چند سال دیگر) سناریوهای دیگری را ممکن کند. اما در شرایط کنونی فقط برخی ویژگیهای سناریوها تغییر میکند یا وضعیتهایی ترکیبی از سناریوها اتفاق خواهد افتاد.