تعارضات استراتژیک چین و آمریکا در خاورمیانه و تاثیر آن بر سرنوشت یمن و ایران

تعارضات استراتژیک چین و آمریکا در خاورمیانه
و تاثیر آن بر سرنوشت یمن و ایران

پویان ایزدپناه- عضو اندیشکده مسائل ایران

بازیگری قدرتها در خاورمیانه به مرور رنگ روشن‌تری به خود می‌گیرد، از جمله در یمن جایی که به نظر جمهوری اسلامی آن را کارتی مهم در چانه‌زنی با امریکا قلمداد می‌کند. در همین هفته امریکا چند شرکت و فرد چینی و ایرانی را به دلیل تجارت تجهیزات مربوط به موشک(سوخت جامد) تحریم کرد. گفته می‌شود محموله منفجر شده در بندر رجایی نیز مربوط به سوخت جامد موشک بوده که در محل انبار اجناس عادی دپو شده، در حالی که به نزاع امریکا با حوثی‌های یمن هر روز پررنگ‌تر شده است. حوثی‌ها به صورت دائمی پتانسیل خود برای ناامن کردن مسیرهای دریایی از طریق اسلحه موشکی را به نمایش میگذارند.

شاید بهتر باشد که برای درک بهتر به عقب بازگردیم: در دولت نخست ترامپ حوثی‌ها با پهباد و موشک به آرامکو حمله کردند، حمله‌ای دقیق کهآاسیب‌پذیری عربستان در جنگ یمن را به نمایش گذاشت. در آن تاریخ امریکا عدم تمایل خود به دخالت در یمن را به نمایش گذاشت، با این همه تنش‌های فزاینده پس از خروج امریکا از برجام دست آخر به وضعیت بحرانی رسید: با بی‌میلی متقابل عربستان، ایران توانست در عراق امریکا را تحت فشار بگذارد، تنش‌های فزاینده دست آخر به مرگ یک پیمانکار امریکایی و در مقابل قاسم سلیمانی انجامید.

در دولت بایدن امریکا همچنان از ورود به مساله یمن خودداری می‌کرد، حتی با لغو برخی تحریم‌ها تلاش شد که حمایت از عربستان در تقابل با حوثی‌ها مطلق به نظر نرسد. مجموعه این وقایع و تجربه آرامکو عربستان را به سمت نزدیک شدن به بازیگر دیگری کشاند: چین میان ایران و عربستان میانجی‌گری کرد.
در چنین فضایی میانجی‌گری یک بازیگر بزرگتر (در اینجا چین) معنای خاصی دارد: تضمین امنیت تفاهم بر عهده چین قرار می‌گرفت، به دنبال این تفاهم عربستان که از بابت نیروهای نزدیک به ایران به آرامش رسیده بود می‌توانست از یک سو به قرارداد ابراهیم فکر کند و از سوی دیگر برنامه‌های بلندپروازانه اقتصادی خود را در سایه این امنیت دنبال کند.

از سوی دیگر اما حوثی‌ها امنیت بیشتری پیدا کردند تا آمادگی نظامی خود را تقویت کنند. ایران می‌توانست تجهیزات بیشتری را در یمن مستقر کند و موشک‌های حوثی‌ها را توسعه دهد. مشخص بود که این وضعیت ناپایدار است: نزدیک شدن به بندهای غروب برجام و افزایش تنش ایران بر سر پایان دوره محدودیت موشکی با امریکا و اروپا و از سمت دیگر نگرانی نسبت به قرارداد ابراهیم که به مرور پررنگ‌تر می‌شد فضای هفت اکتبر را ساخت: سلسله رویدادهایی که پس از آن هرچه بیشتر توان ایران در سوریه و لبنان را تضعیف کرد و در نتیجه اتکای او به یمن را بیشتر کرد.

به نظر می‌رسد همچنان چین آن قرارداد را برای خود مهم ارزیابی می‌کند: سه قدرت نفتی تامین کننده انرژی‌اش(ایران، عراق و عربستان) بدون تنش نفت او را تامین می‌کنند، در ازای آن چین مطمئن می‌شود که منافع عربستان دچار خدشه قرار نگیرند و از سوی دیگر به ایران برای تسلیحات موشکی کمک می‌کند‌ (که به شکل غیرمستقیم در اختیار بازیگران نیابتی نیز قرار می‌گیرد) و این موشک‌ها برای مسیر تجارت بین‌المللی غربی‌ها دردسر ساز است و با استفاده از دیتاهای ماهواره‌های چینی هرگز به سمت کشتی‌های چینی پرتاب نشده است.

این مفصل‌بندی به وضوح علیه امریکا طراحی شده است. مستقل از نتیجه مذاکرات هسته‌ای (که دورنمایش چندان موفق به نظر نمی‌رسد) بعید به نظر می‌رسد که امریکا بتواند ایران را از تلاش برای دعوت دائمی‌اش از چین به خاورمیانه منصرف کند. ایران رفع تنش هسته‌ای با امریکا را فرصتی برای همکاری بیشتر با چین می‌بیند و نه بالعکس.

در نتیجه امریکا تلاش می‌کند سه اقدام موازی را همزمان انجام دهد: نخست حضور نظامی سنگین (که در دیگو گارسیا متمرکز است)، دوم فشار بر برنامه موشکی ایران به صورت موازی با مذاکرات هسته‌ای دنبال می‌شود و سوم دادن تضمین‌های امنیتی بیشتر به عربستان(از جمله سلاح و تقویت قرارداد ابراهیم).

در نتیجه بن‌بست مذاکرات هسته‌ای در بیرون از مذاکرات هسته‌ای پررنگ می‌شود، جایی که ایران و امریکا هر یک نیتی متفاوت از این توافق را دنبال می‌کنند، تعارضات این دو نیت تا به امروز تنها در یمن و در میان حملات سنگین امریکایی‌ها به انجا و اقدامات حوثی‌ها منحصر می‌ماند اما به مرور این تعارض نمیتواند در آن محدوده باقی بماند و نقاط وسیع‌تری(از جمله خود ایران) را درگیر خواهد کرد.

Total
0
Shares