معمای امنیت در خاورمیانه

معمای امنیت در خاورمیانه
[ضرورت ایجاد دولت ملی در ایران]

پویان ایزدپناه – یادداشت میهمان

در حالی که نگاه‌ها به مذاکرات ایران و امریکا در مورد پرونده هسته‌ای دوخته شده دو تحول مهم دیگر در حال رخداد است: عقب‌نشینی حزب‌الله لبنان از جنوب رودخانه لیتانی و تحویل تونل‌ها و سلاح‌ها به ارتش لبنان و ادامه فرایند ادغام حشد‌الشعبی در نیروهای مسلح عراق.
به نظر می‌رسد پروسه صلح در خاورمیانه در دهه اخیر روندی را که دولت‌های مدرنی در اروپا طی کردند را دنبال می‌کنند و با انحصار خشونت به عنوان یکی از ارکان اساسی دولت مدرن به ثبات می‌رسند.

در نتیجه می‌توان در نظر گرفت که فرایند نرمالیزاسیون که در برجام JCPOA به صورت تشویقی با ایران دنبال می‌شد در فرایند ایجاد برجام پلاس JCPOA+ به صورت تحمیلی رخ می‌دهد.

این نرمال‌سازی و تثبیت دولت‌های مدرن با دو راهبرد اساسی توسط امریکایی‌ها دنبال می‌شود :جلوگیری از رقابت هسته‌ای در خاورمیانه و پروسه پیمان ابراهیم.
در نتیجه همان‌گونه که بایدن پروژه صلح ابراهیم(که مربوط به دولت نخست ترامپ بود) را پیگیری کرد ترامپ نیز پروژه هسته‌ای را با حفظ حداقل‌های چارچوب گذشته پیگیری خواهد کرد.

دو مساله اساسی تهدید کننده این روند محسوب می‌شوند: نخست آن که ایران فاقد ابزارهای نظامی متعارف قابل اتکا برای بازدارندگی است و در غیاب ابزارهای نامتعارف مانند نیروهای نیابتی موازنه فعلی در خاورمیانه برهم میخورد. شرایطی که ایران نه نیروی هوایی قابل اتکایی داشته باشد، نه تسلیحات موشکی و نه قابلیت تبدیل به قدرت هسته‌ای در حالی که همزمان از نظر پیوندهای اتحاد امنیتی در وضعیت ایزوله باقی مانده است ایران را بی‌ثبات خواهد کرد.
در نتیجه جمهوری اسلامی پس از مدتی تلاش خواهد کرد این روند را معکوس کند. حزب‌الله و حشدالشعبی و حماس مجددا به شکل‌های دیگر بازسازی می‌شوند و توافق شکننده به سرعت به سمت فروپاشی مجدد در تمام زمینه‌ها حرکت می‌کند.

این شکنندگی را بر هم خوردن توازن در لبنان و عراق نیز تشدید خواهند کرد. حتی سوریه نیز هنوز چشم‌انداز روشنی برای ثبات ندارد. در نتیجه بن‌بست خاورمیانه در معمای امنیت(security dilemma) همچنان بازافرینی می‌شود: ایران ضعیف از سمتی موجب بی‌ثباتی میشود(ظهور داعش و…) و ایران قوی منجر به هفت اکتبر می‌شود.

معمای امنیت در این معنا(مارپیچی از اقدامات متقابل ویرانگر که نرمالیزاسیون را به خطر می‌اندازد) را جمهوری اسلامی طراحی کرده، سیاست خارجی جمهوری اسلامی به صورت مداوم در مورد خطرات تضعیف خود پروپاگاندا می‌کند و سیاستمداران امریکایی را در دوگانه فعلی(تقابل امنیتی و توافق) نگاه داشته است.

معمای امنیت نوعی بن‌بست است که دولت‌ها با اقدامات پیاپی سوظن در سمت مقابل را بالا میبرند تا در نهایت ناامنی تشدید شود. از جنبه بیرونی دولت اوباما جمهوری اسلامی را درگیر در معمای امنیت(نه طراح آن) میدانست، منطق نهادهای امنیتی امریکا در آن زمان آن بود که این چرخه سوظن به سود ایران نیست(که گزاره‌ایست درست) بنابراین با مداخله مثبت امریکا ایران از گردونه تشدید سوظن خارج می‌شود و فرایند محو معمای امنیت در خاورمیانه آغاز می‌شود.

با این همه این فرایند رخ نداد، جمهوری اسلامی آگاهانه از آن خودداری کرد، به این دلیل که در فقدان دولت ملی امنیت ایران با امنیت جمهوری اسلامی این‌همانی نداشت. در نتیجه فرایند بند غروب که قرار بود نمودی از نرمالیزاسیون تدریجی پرونده ایران باشد تبدیل به نوعی بازی شاهین-قمری شد که در هفت اکتبر به اوج خود رسید.

آنچه شاهزاده رضا پهلوی به عنوان راهبرد خروج از این دوگانه ویرانگر مطرح می‌کند در حقیقت خروج از بن‌بست معمای امنیت در خاورمیانه است، جمهوری اسلامی به عنوان دولت غیرنرمال را نمیتوان تقویت کرد، از سوی دیگر تضعیف ایران یا بی‌ثباتی در آن منطقه را دچار عقب‌رفت می‌کند. به جز ترکیه که آن هم دچار سطحی محدود از بی‌ثباتی سیاسی است این منطقه سرشار از بی‌ثباتی‌های زنجیره‌ایست.

بنابراین راه حل تقویت ایران در وضعیت nation state است، هیچ صلح پایداری بدون نقش‌افرینی مثبت ایران ممکن نیست و تا احیای دولت ملی امکان نقش‌افرینی مثبت ایران وجود ندارد.

مشخص نیست که دولت ترامپ از همین اکنون به این نتیجه رسیده و یا تمرکز فعلی او روی بن‌بست بحرانی اتمی ایران باعث می‌شود که چند ماه بعد به این تمرکز برسد، اما این روند ربطی به ترامپ یا بایدن نیز ندارد. جو بایدن در اوج اعتراضات ۱۴۰۱ در پاسخ به شهروندی گفت: «میدانم که آنها مردم ایران را نمایندگی نمیکنند، اما اگر بمب اتم داشته باشند آن را نمایندگی خواهند کرد» . بایدن با همین منطق تلاش کرد با تضعیف اپوزیسیون از طریق ابزارهای دولت امریکا برای جمهوری اسلامی اعتمادسازی کند. این وجود بایدن نتوانست هیچ راهی برای خروج از آن دوگانه پیدا کند و در نتیجه وقوع هفت اکتبر به کلی شانسش را برای حل مساله خاورمیانه از بین برد.

به همین ترتیب ترامپ نیز درگیر همان معضل باقی خواهد ماند: مذاکره با دولتی که منافع کشورش را نمیخواهد یک مذاکره عادی نیست. سیر حوادث و سرعت تحولات خود را به دولت ترامپ بسیار سریعتر تحمیل خواهد کرد. اگر برای اوباما این موضوع سه سال طول کشید و برای بایدن یک سال برای ترامپ (اگر اکنون برایش آشکار نباشد) بسیار زودتر آشکار خواهد شد:
«ایران را نمیتوان تضعیف کرد و جمهوری اسلامی را نمیتوان تقویت کرد. تمایز ایران و جمهوری اسلامی نه یک شعار که بنیانی اساسی برای هر طرح واقع‌بینانه پایداری است، ایران پس از جمهوری اسلامی بازیگری ثبات‌بخش و مهم در طرح صلح خاورمیانه است، بدون دولت ملی در ایران هیچ صلحی پایدار نیست.»

Total
0
Shares